امام سجاد(ع)



پرداختن به جریان شناسی ها در موضوعات کلامی و اعتقادی به ویژه در موضوع امامت از اهمیت فراوانی برخوردار است. همه مستحضرند که مهمترین دغدغه مسلمانان پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) دغدغه امامت و خلافت آن حضرت بود. این دغدغه براساس دیدگاه مسلمانان به دو طیف فکری تقسیم می شود که در یک طرفش ما مدعی هستیم اهل بیت پیامبر(ص) قرار دارند و صحابه ای که با اهل بیت پیامبر(ص) همراه بودند و در طیف دیگر گروه ها و جریانات دیگر.

در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین عزالدین رضانژاد، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیة به بررسی امامت امام سجاد(ع) و تحلیل و بررسی انحرافات فرقه های زیدیه و کیسانیه پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛

*امامت امام سجاد چگونه معرفی شد؟ در مورد اصل امامت جامعه اسلامی، مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند. عده ای گفتند همان را که پیامبر(ص) معرفی کرده ما أخذ می کنیم. حالا زمان گذشت. زمان امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گذشت. نیم قرن از رحلت پیامبر(ص) گذشت، امام حسین(ع) به شهادت رسید. حالا امامت به چه کسی انتقال پیدا می کند و چگونه؟

ما شیعیان اثنی عشر براساس روایتی که داریم معتقدیم هیچ ابهامی در رابطه با ادامه امامت در میان شیعیان بعد از امام حسین(ع) وجود ندارد و آن سه محور این است:

دلیل اول، حدیث اثنی عشر است که به حدیث اثنی عشر خلیفه یا اثنی عشر امیر یا اثنی عشر سلطان یا اثنی عشر امام معروف است. این حدیث از پیامبر(ص) است در کتب اهل سنت از جمله کتب صحاح ایشان که معروف ترین آن صحیح بخاری است و در صحیح مسلم و در کتاب سنن و مسندشان این حدیث از پیامبر(ص) نقل شده است که پیامبر(ص)  فرمود: عزت اسلام و مسلمین، فخر اسلام، شرف اسلام به این است که در میان مسلمانان دوازده نفر بیایند، امامت و خلافت را به عهده بگیرند. امامان دوازده گانه، خلفای دوازده گانه. این به حدیث اثنی عشر معروف شد. در میان فرق اسلامی هیچ فرقه ای جز ما به این حدیث عمل نکرده است.

ما شیعه اثنی عشری از جمله کسانی هستیم که به حدیث پیامبر(ص) نسبت به دوازده امامی که ویژگیهای امامت را داشته باشند همانند عصمت، علم غیب و ویژگیهای دیگر را که فقط ما معتقدیم و دیگران عمل نکردند.

بخش اول حدیث اثنی عشر به ما می گوید دوازده خلیفه خواهد آمد که از قریش هستند، ولی نام اینها بیان نشده است، اما در حدیث لوح نام تک تک امامان آمده است

دلیل دوم، حدیث لوح در روایت جابر بن عبدالله انصاری که آن حدیث مهم در موضوع امامان دوازده گانه است. در بخش اول حدیث اثنی عشر به ما می گوید: دوازده خلیفه خواهد آمد که از قریش هستند، اما نام اینها بیان نشده است، اما در حدیث لوح نام تک تک امامان آمده است. در حدیث جابر نام تک تک آمده است. قبل از اینکه به دنیا بیایند پیامبر(ص) نام آنها را نقل کرده اند و به جابر گفته است: تو از میان آنها علی(ع) که همزمان است را می‌بینی. حسن(ع) و حسین(ع) را می بینی. زین العابدین(ع) را می بینی، فرزند ایشان امام محمد باقر(ع) که کودک است او را هم می بینی. اگر او را دیدی سلام مرا به او برسان. طبق این اسناد و مدارک، تکلیف ما شیعیان اثنی عشر نسبت به مصادیق امامان دوازده گانه بسیار روشن است.

دلیل سوم، وصیت خود امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) برای امام بعد از خودش سفارش کرد. به عبارتی دیگر امام بعد از خودش را معرفی کرد که آقا امام زین العابدین(ع) بود. امامان کتابهایی داشتند که گاهی از آنان تعبیر به صحیفه می شود. گاهی از آنها تعبیر به جامعه می شود. امام حسین(ع) طبق روایاتی آن امانت مکتوب مرتبط با امامت را به دخترش فاطمه بنت الحسین(ع) داده است تا او را به امام زین العابدین(ع) بدهد، چون امام سجاد(ع) در زمان شهادت امام حسین در نقاهت و بیماری شدیدی بودند. امام این امانت را به فاطمه بنت الحسین داد. پس تکلیف ما روشن است. طبق حدیث اثنی عشر که نام امام سجاد در آن هست، امام زین العابدین(ع) امام است، چون امام حسین(ع) به امامت او سفارش کرد، پس ایشان (امام سجاد) امام است. امام زین العابدین(ع) امام است، چون در حدیث جابر از پیامبر اکرم(ص) نسبت به امامت او تصریح شده است و ده‌ها شواهد دیگر مبنی بر امامت امام سجاد(ع) هست.

ما شیعه اثنی عشری از جمله کسانی هستیم که به حدیث پیامبر(ص) نسبت به دوازده امامی که ویژگیهای امامت را داشته باشند همانند عصمت، علم غیب و ویژگیهای دیگر را که فقط ما معتقدیم. دیگران عمل نکردند

*در موضوع امامت امام چهارم انحراف کوچکی در میان عده‌ای از کسانی که نام شیعه را بر پیشانی خود داشتند بوجود آمد. انحراف کوچک که می گویم چون این انحراف مربوط به مجموعه شیعه نبوده، یک قشر کوچکی از شیعه در امامت امام سجاد(ع) به اشتباه رفتند. بعدها این گروه شدند یک فرقه اعتقادی به نام فرقه کیسانیه. به عبارتی دیگر پیدایش فرقه کیسانیه اولین انشعاب در گروه اهل نصب بود. اهل نصب معتقد بودند امامت بعد از پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع)، بعد به امام حسن(ع)، بعد به امام حسین(ع) و بعد از امام حسین(ع) انحراف به وجود آمد. کیسانیه چه کسانی هستند و چه شناسنامه ای دارند؟

این فرقه در نیم قرن اول به وجود آمد یا به عبارتی دیگر آن را به وجود آوردند. دو حرف است: یک وقت می‌گوئیم جریان‌سازی شکل گرفت و یک زمان می‌گوئیم جریان سازی نبوده بعدها این جریان‌سازی را به عده ای نسبت دادند که در میان محققان اختلاف هست.

کیسانیه همان گروهی هستند که معروف شدند به انتقام گیرندگان از خون سیدالشهدا(ع). به مجموع کسانی که گرایش پیدا کردند در موضوع ی به مختار برای انتقام از قاتلان سیدالشهدا(ع)، گاهی کیسانیه و گاهی مختاریه می گویند. کیسانیه همان طرفداران مختارند. کیسان نام یکی از مشاوران اصلی مختار یا نام یکی از غلامان مختار یا نام یکی از کشاورزان در کوفه بوده است که به مختار اطلاعات خوبی در خصوص قاتلان سیدالشهدا(ع) می دهد. حدود ۹ یا۱۰ قول در مورد کیسان وجود دارد. همین اقوال متعدد نشانگر این است که کیسانیه ساخته و پرداخته دشمنان اهل بیت(ع) به ویژه بنی امیه هستند که می خواستند در میان شیعه اختلاف ایجاد کنند. مختار امامت شیعه را به عهده نداشت، یک جریان ی بود برای انتقام گیری از قاتلان سیدالشهدا(ع).

اما کسانی بودند که گویا بوی رهبری ی به عنوان خلیفه به مشامشان می رسید. کیسانیه یک فرقه بود که بعدها تشکیل شد و این فرقه دوام نیاورد. بعد از انزوای بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس حدوداً در نیمه دوم قرن دوم پرونده کیسانیه بسته شد. به خاطر این که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با آن انقلاب فرهنگی که در مدینه و کوفه ایجاد کردند همه متوجه شدند کیسان نه رهبری شیعه را برعهده دارد و نه کسانی که شیعه او را رهبر خودشان می نامیدند بنام محمد حنیفه.

کیسانیه یک فرقه بود که بعدها تشکیل شد که این فرقه دوام نیاورد. بعد از انزوای بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس حدودا در نیمه دوم قرن دوم پرونده کیسانیه بسته شد

در کتاب فرقه شناسی می گویند: امامِ کیسانیه محمد حنفیه است؛ پسر امیرالمؤمنین(ع)، برادر نانتی امام حسین(ع)، مادرش از خوبان و خودش هم آدم بدی نبوده، آدم خوبی بوده. یک عده دورش را گرفتند که بگویند بعد از امام حسین(ع) امامت به حنفیه می رسد چون امام حسین(ع) بعد از امام حسن(ع) به امامت رسید پس شما محمد حنفیه بعد از امام حسین(ع) امام هستید و ما به شما ایمان می‌آوریم. وقتی که عده ای دور محمد حنفیه را گرفتند باورش شد که نکند درست می‌گویند، شاید من امام باشم، چون قبلاً برادرم امام حسن(ع) امام بود، بعد برادرم امام حسین(ع) امام بود، پس حالا من هستم و تا برادر هست نوبت امامت به فرزند نمی رسد و یعنی به امام سجاد(ع) نمی‌رسد. اینکه آیا محمد حنیفه در تاریخ این ادعا را داشته یا نه، در تاریخ ثابت نشده است.

اما جریانی در تاریخ هست که می‌گویند محمد حنفیه توبه کرد و به امامت برادرزاده اش ایمان آورد و آن جریان این است: در مراسم حج در کنار مکه مکرمه امام سجاد (ع) به حج آمد. مردم امام سجاد (ع) را می شناختند، شیعیان می‌شناختند، غیر شیعه او را نمی شناختند به عنوان یادگار امام حسین (ع)، به عنوان آزاده اهل بیت، به عنوان کسی که در عاشورا بوده و به اسارت رفته و به عنوان امام شیعیان، بارها و بارها ایشان به حج رفتند. عده ای آمدند کنار کعبه تا محمد حنفیه را بزرگ کنند. عده ای از حسودان و کینه توزان و کسانی که اختلاف افکن بودند. هم امام سجاد (ع)، هم عمویش محمد حنفیه در مراسم حج هستند. وقتی خبر به امام سجاد (ع) رسید، نقل متفاوت است یکی را بیان می کنم که مرحوم شیخ مرتضی در کتاب عیون المعجزات از ادله امامت امام زین العابدین(ع) این جمله را نقل کرده است که در تاریخ منتخب هست به . و یحیی بن ام طویل که اینها می گویند وقتی که در مکه بودیم و شنیدیم که محمد حنفیه ادعای امامت کرد و گفت: من فرزند علی(ع) هستم و امامت به من می‌رسد و عده‌ای از مردم دورش را گرفتند در آن‌جا عده ای از مردم سراغ زین العابدین(ع) رفتند، جریان را خبر دادند. امام(ع) رفتند محمد حنفیه را نصیحت کردند، موعظه کردند، به او یادآوری کردند آنچه از پیامبر(ص) به فرزندان امام حسین(ع) و نسل او در امامت مطرح است به او تذکر دادند.

امام سجاد(ع) متذکر شدند امامت طبق وصیت و سفارش امام حسین(ع) به من رسیده است، اگر به تو به عنوان برادر، امامت می‌رسید باید وصیت به دست تو می‌رسید. محمد حنیفه دید عده ای دورش را گرفته اند و گفته اند ما این حرف ها را قبول نداریم. امام سجاد(ع) برای این که نشان دهد امامت کار کوچکی نیست که هر کس ادعا کند شرط و شروط دارد، یکی از ویژگی‌های امام ابراز معجزه است، همان گونه که نبوت با معجزه اثبات می‌شود. وقتی مردم حرف درست و حسابی را گوش نکنند روایت صحیح را بگذارند کنار، وقتی امام دید موعظه اثر ندارد، دست محمد حنفیه را گرفت پیش حجرالاسود برد تا حجرالاسود که سنگی بهشتی است بین ما حکم کند، حکم باشد. به حجرالاسود خطاب می کند: ای حجرالاسود! آیا تو شهادت به امامت من می دهی یا به امامت محمد حنفیه؟ خداوند به حجرالاسود زبان داد، نطق کرد و برای امامت امام سجاد(ع) شهادت و گواهی داد. جمله ای را که همه مردم از حجر الاسود شنیده اند به صورت گوناگون نقل شده است که حق با علی بن الحسین(ع) است. بعد از این قضیه محمد حنفیه پشیمان شد و توبه کرد.

زیدیه گفتند از نسل فاطمه هر کس باشد و قیام به سیف بکند، مسلحانه در مقابل ظالم بایستد او می شود امام مسلمین. زیدیه این را مبنا قرار داده است و هر امامی که قیام نکند امام نیست

*پس جریان کیسانیه که دم از امامت محمد حنفیه می زد هم از طریق روایات و بالاخره بعد از حکم قرار دادن حجرالاسود خاتمه پیدا کرده بود، حتی آنهایی که نبودند امام ایشان را پذیرفتند. بعدها بزرگان  کیسانیه در زمان امام صادق(ع) برگشتند به مجموعه شیعه و امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را پذیرفتند، ولی جریان دیگری به وجود آمد بنام فرقه زیدیه و موضوع امامت زید بن علی بن الحسین بود. در مورد ماهیت این فرقه توضیح می دهید؟

در زمان امام محمد باقر(ع) برادر ایشان ادعای امامت کرد که به نام زید بن علی بن الحسین بود. یک جریان ی راه انداخت و مقصدش امامت نبوده و آن جریان این است که حدود ۵۰ سال از شهادت امام حسین(ع) گذشت و اهل بیت(ع) در انتظار بودند انتقام خون امام حسین(ع) را از بنی امیه بگیرند، لذا فرزند امام سجاد(ع) به نام زید برادر امام باقر(ع) در سال ۱۲۳ هجری قمری دست به قیام زد و در کوفه قیام کرد. عده ای به او پیوستند و جریان چریکی علیه بنی امیه تشکیل دادند و در آن جریان، زید بن علی و یارانش دستگیر می‌شوند و در کوفه به شهادت می‌رسند.

پیروان اهل بیت(ع)، زید را الگو کردند تا هر کجا که توانستند به بنی امیه ضربه بزنند. این جریان بعدها تبدیل شد به این که پس از زید امام و رهبر است. زید در زمان خودش امامت را ادعا نکرده است. امام صادق (ع) وقتی خبر شهادت زید را شنید جمله إنا لله و إنا الیه راجعون را خواند. جملاتی را گفت: عموی من زید آدم با ورعی بود، روزها روزه می گرفت و شب‌ها مناجات می‌کرد و او با ما بوده و ادعای امامت نکرده است و امام صادق(ع) برایش عزاداری کردند. بنی‌عباس جریان گرایش به زید را تشویق و حمایت کردند تا در میان شیعه انفکاک ایجاد کنند برای همین فرقه زیدیه باقی مانده و کشور یمن تعداد زیادی زیدیه دارد.

بنی‌عباس جریان گرایش به زید را تشویق و حمایت کردند تا در میان شیعه انفکاک ایجاد کنند برای همین فرقه زیدیه باقی مانده و کشور یمن تعداد زیادی زیدیه دارد

زیدیه گفتند از نسل فاطمه هر کس باشد و قیام به سیف بکند، مسلحانه در مقابل ظالم بایستد او می شود امام مسلمین. زیدیه این را مبنا قرار داده است و هر امامی که قیام نکند امام نیست. پیامبر(ص) فرمودند: حسن(ع) و حسین(ع) دو فرزند من و از امامان هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند. ملاک امام معصوم در امامت قیام کردن نیست. در حدیث اثنی عشر، حدیث جابر، حدیث لوح و وصیت امام سجاد(ع) حرفی از زید نیست.

روایت اول: راوی خود امام سجاد(ع) است. روایت طولانی را نقل کرده طبق حدیث جابر. پیغمبر(ص) اشاره کرد کرد به سبطش حسین(ع) و گفت: از ذریه و نسل این نوه من مردی در آخر امان قیام خواهد کرد که زمین را بعد از ظلم و فساد به عدالت گسترده خواهد کرد.

روایت دوم: ابوحمزه ثمالی از اصحاب امام سجاد (ع)، امام محمد باقر و امام صادق(ع) است. ایشان نقل می کند از یکی از یاران امام سجاد(ع) بنام ابوخالد کابلی که ملقب به کنگر بود، می گوید: روزی خدمت امام زین العابدین(ع) رسیدم و از ایشان چند سؤال پرسیدم. یک سؤال این بود: ای پسر پیغمبر(ص)! به من خبر بده خدا اطاعت چه کسانی را واجب کرده است؟ مؤدت و محبت در قرآن نسبت به چه کسانی است؟ امام جواب نام امامان را تک تک برد. ابوخالد پرسید ما روایت شنیدیم که علی فرموده در روی زمین همیشه حجت خدا هست. الان حجت چه کسی است؟ الان شما هستید؟ از امامان بعد می پرسد امام باقر(ع) را نام می برد، شکافنده علم است و امام سجاد(ع) نام تک تک امامان را می برد.


۱. روایات: از امام سجاد (علیه السلام) حدود سیصد حدیث در کتب اربعه شیعه آمده است.

۲. رساله حقوق: متن این رساله از قول ابوحمزه ثمالى در منابع شیعه همچون تحف العقول عن آل الرسول اثر حسن بن على بن شعبه حَرّانی متوفى ۳۸۱ ق. و خصال شیخ صدوق متوفى ۳۸۱ و بحار الانوار علامه محمدباقر مجلسى متوفى ۱۱۱۰ ق. آمده است. مباحث این رساله پنجاه حق درباره وظایف و تکالیف و حقوق خصوصى و اجتماعى انسان در عرصه هاى گوناگون حیات براى اصلاح بحران ها و آسیب هاى اجتماعى مى باشد. در این رساله حق خداوند، اعضا و جوارح، عبادات، معلم و مردم، والدین، همسر و فرزند، همسایه و دوست، بزرگسالان و خردسالان، هم کیشان و اهل ذمه آمده است.

۳. دعاى سحر مشهور به ابوحمزه ثمالی: این دعا را امام زین العابدین (علیه السلام) در سحرهاى ماه رمضان مى خواند. در این دعاى طولانى آن حضرت در پیشگاه خداوند به راز و نیاز و استغاثه و مناجات با پروردگار خود پرداخته اند. متن این دعا نشان از مقامات معنوى و عرفانى والاى امام سجاد (علیه السلام) دارد.

۴. زیارت امین الله: این زیارت نامه با بیان فصیح و بلیغ امام سجاد (علیه السلام) درباره مقام و منزلت امیر مؤمنان على (علیه السلام) و مناجات و راز و نیاز با خداوند بیان شده است.

۵. صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه شامل هفتاد و پنج دعا بوده، ولى به مرور زمان بیست و یک دعاى آن مفقود شده است و هم اکنون پنجاه و چهار دعا مى باشد. این مجموعه، دعاهایى است که امام سجاد (علیه السلام) براى فرزندانش زید و محمدباقر (علیه السلام) املاء کرده است و اسناد آن از دو طریق: الف) یحیى بن زیر بن على (علیه السلام) و ب) جعفر بن محمد بن على (علیه السلام) روایت شده است. این نیایش نامه بزرگ، سومین کتاب مقدس شیعیان می باشد و امام باقر (علیه السلام) این دعا را به نام الکامل» و امام صادق (علیه السلام) به نام الدعاء» خوانده اند. بعدها به عنوان، الدعاء الکامل»، دعاء الصحیفه» و الصحیفه الکامله» خوانده شده و در بین دانشمندان اسلامى به زبور آل محمد (ص)» و انجیل اهل بیت (علیه السلام)» مشهور شده است، زیرا داراى بلاغت و فصاحت و مضامین عالى اخلاقی، تربیتى و اعتقادى است. امام سجاد (علیه السلام) بهترین برنامه تربیتى را براى مبارزه با فساد ی، اجتماعى و اخلاقى که بر اثر حاکمیت آل امیه دامنگیر جامعه اسلامى شده بود، در قالب این دعاها مدوّن کرده اند. دعاهاى صحیفه درباره مسائل اخلاقی، اعتقادى و ى در قلمرو فرد، خانواده و اجتماع مى باشد و موضوعاتی همچون حمد و سپاس خداوند، درود بر رسول گرامى اسلام (ص) و فرشتگان، مکارم اخلاقی، طلب روزی، مرزداران اسلام، ماه رمضان، روز عرفه، عید قربان و روز جمعه و دفع همّ و غم را در بر مى گیرد.

امام سجاد (علیه السلام) در میان دعاهاى گوناگون، به تعطیلى فرمان خداوند و متروک شدن کتاب خدا و سنت هاى سنیّه رسول الله (ص) اشاره دارند و از خداوند مى خواهد که بر دشمنان امت اسلامى لعنت و بر روان محمد و خاندانش درود فرستد.

هنر والاى امام سجاد (علیه السلام) در بیدارى وجدان جامعه و برانگیختن احساس گناه و ندامت در مردم است تا بیشتر به حقوق الهى خاندان رسالت آشنا گردند. آن حضرت در قالب دعاى عرفه، اندیشه ى را درباره اداره جامعه چنین بیان فرموده است: پروردگارا بر پاکان اهل بیت رحمت فرست که آنان را براى امر خودت برگزیدى و کلیدداران خزائن علم تو و نگهبانان دین و خلفاى تو در روى زمین و حجت هاى فروزان تو بر بندگان تو باشند، تو آنان را از پلیدى ها برکنار داشته اى و مقرر فرموده اى که میان تو و بندگان تو وسیله اى باشند و به سوى بهشت تو راه بنمایند». آن حضرت در دعای عید قربان و نماز جمعه، اقامه و خواندن خطبه این دو نماز را حق خلفاى برگزیده و امناى والا مرتبه الهى دانسته که از سوى ستمگران به زور غضب شده و خلفاى الهى را مغلوب و مقهور گردانیده اند.

امام سجاد (علیه السلام) در سن ۵۷ سالگى در سال ۹۵ هجرى به دستور ولید بن عبدالملک مسموم شد و از دنیا رفت و در قبرستان بقیع کنار مقبره عموى خود امام حسن(علیه السلام) مدفون گردید. از آن حضرت یازده پسر و چهار دختر باقى ماند و مشهورترین پسرانش محمد بن علی(علیه السلام) و زید بن علی(علیه السلام) بودند.


در کتب تاریخی تعداد فرزندان حضرت علی بن الحسین علیه السلام متفاوت ذکر شده است.
در کتاب مناقب » فرزندان امام 12 نفر، در کتاب کشف الغمه » 9 نفر (همگی پسر) و در کتاب موالید اهل البیت» 8 نفر ذکر شده است.
بعضی مورخین امام را دارای ده پسر و چهار دختر، و ابن سعد » در طبقات » دارای 17 فرزند می‌دانند.

اما شیخ مفید فرزندان امام را پانزده نفر می‌داند:
1- امام محمد باقر علیه السلام ملقب به ابو جعفر که مادرش فاطمه ام عبدالله ، دختر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، بوده است.
فرزندان دیگر از کنیزان مختلف بوده اند:
2 و 3 و 4 - عبدالله و حسن و حسین
5 و 6 - زید و عمر که مادرشان کنیز دیگری بوده است به نام حوراء » که مختار به امام هدیه کرده بود.)
7 و 8 و 9 - حسین اصغر و عبد الرحمان و سلیمان.
10 و 11 - علی و خدیجه. علی کوچکترین فرزند حضرت سجاد علیه السلام بوده است.
12- محمد اصغر.
13 و 14 و 15 - فاطمه و علیّه و ام کلثوم.

از بهترین کتاب هایی که به سرگذشت فرزندان امام چهارم پرداخته، کتاب منتهی الامال، تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی است. (فصل هفتم از باب ششم)


حضرت سجاد ( ع ) وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت یافت.حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری  و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش- با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت- به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد.

 

این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند .

 

مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند .

 

فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی  "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .

 

حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .

 

در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد کشته شده اند .

 

همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود :

". ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و غداران ، هرگز این گریه های شما را س مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد . هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ." . سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد .

 

مگر نمی دانید کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ، و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری  بردید ، و خون پاک او به ناحق ریختید ." . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد .

 

شگفتا این صدای علی ( ع ) است که گویا در فضای  کوفه طنین انداز است . . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .


پیام خون و شهادت
ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند .

 

روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای  شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند .

 

پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد" . امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی  که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای  شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم .

 

سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند . باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .

 

سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است .

 

وقتی  زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست.

 

دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است : "ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و ن اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .


امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند.

 

فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید .

 

مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست .

 

خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" .

 

سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد .

 

تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا ن و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای  حق بود که به گوش تاریخ می رسید .

 

یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی  قبر جدمان در مدینه باشیم .


حرکت به مدینه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند . نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد .

 

امام ( ع ) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند . آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن . بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنین است : "هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند ، زیرا که حسین ( ع ) کشته شد ، و اینک این اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند" .

 

شهر یکباره از جای کنده شد . ن بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند . بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم . در این موقع حضرت سجاد ( ع ) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت .

 

از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت ، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد" . سپس امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی  وارد مدینه شدند .

 

ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند . مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود . و امام ( ع ) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین ( ع ) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند .

 

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود ، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نیتی عمیق مردم آغاز شد . از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد .

 

مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی ( ع ) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید . گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی  تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند "ابو حمزه ثمالی " و "ابو خالد کابلی " و . در تماس بود ، و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند ، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت .

 

بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در "صحیفه سجادیه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .


صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه که از ارزنده ترین آثار اسلامی  است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقیقترین مسائل توحیدی و عبادی و اجتماعی  و اخلاقی است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نیز می گویند . یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد ( ع ) را به ما می نمایاند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ایمان است - قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است .

 

مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید ، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد ، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی  نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای  مطاف پرداختند .

 

در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر وجامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود ، از افق مسجد بدرخشید و به مظاف درآمد ، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید ، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .

 

تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید ، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مظاف برای  او خلوت گردید ؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت ، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند ، خود را به نادانی  زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمی شناسم " .

 

در این هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از این تجاهل و حق کشی  سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی  پرشور سیل آسا بر زبان راند ، و اینک دو بیتی از آن قصیده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبیت یعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم "این که تو او را نمی شناسی  ، همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گامهایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند .

 

این کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد . این فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد ." . و از این دست اشعاری  سرود که همچون خورشید بر تارک آسمان ولایت می درخشد و نور می پاشد .

 

وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد ، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری  پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان " میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند .

 

چون این خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست . فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : "من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمی خواهم " . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی  از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، این فضایل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کینه و انتقام می آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحریک هشام ، خلیفه اموی ، ولید بن عبد الملک ، امام زین العابدین و سید الساجدین ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری  درگذشت و در بقیع مدفون شد .


یزید پس از واقعه کربلا درصدد نابودی و شهادت ائمه معصوم (ع) از جمله امام سجاد (ع) بود که پس از سال‌ها ایشان را به شهادت رساند.

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.

یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت: چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»

امام فرمود: پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.

در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام لقمان بن بشیر » گفت: ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»

امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.

در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به منهال » فرمودند: هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است.

زمان شهادت امام سجاد علیه السلام
همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال ۹۲ هجری تا سال ۱۰۰ هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال ۹۴ هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال ۹۵ هجری.

حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال ۹۴ اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که ۵۷ ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال ۹۵ هجری اتفاق افتاد.

آخرین شب زندگانی حضرت
امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود: پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند: این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود: پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.

شهادت
روز شهادت امام سجاد نیز ۱۸ ، ۲۲ و ۲۵ محرم نقل شده که روز ۲۵ از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام ۵۷ یا ۵۸ سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز ۳۵ سال بوده است.

محل دفن امام سجاد علیه السلام
حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. 

قاتل امام سجاد علیه السلام
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.

والی مدینه – هشام بن اسماعیل – گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد: الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.

مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. 

مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام
خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند: وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» 

حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.

خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت: آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.


پیشوای چهارم شیعیان؛ حضرت امام سجاد علیه السلام، در واقعه کربلا و در روزی که پدر بزرگوارش امام حسین علیه السلام و یارانش به شهادت رسیدند، به شدت بیمار بود به گونه‌ای که در مواردی می‌خواستند آن حضرت را به شهادت برسانند، عده‌ای گفتند: او را همین بیماری که دارد، کفایت می‌کند.

مصلحت الهی در این امر نهفته بود که امر امامت تداوم یابد و آن حضرت زنده بماند، پیام حماسه کربلا را به همراه عمه‌اش زینب سلام الله علیها و دیگر اسرای کربلا به خوبی به همگان برساند، تداوم این نهضت را سبب شود و چهره پلید امویان را با افشای جنایت‌های هولناکشان رسوا سازد.

پس از عاشورای سال 61 زمانی که اهل بیت علیهم السلام را به کوفه منتقل کردند، علاوه بر زینب سلام الله علیها، امام سجاد علیه السلام نیز با خطبه‌ای آتشین به تبیین حقایق و روشن‌گری پرداختند. آن حضرت وقتی گریه و ناله کوفیان را مشاهده کرد، فرمود: برای ما نوحه سرایی و زاری می‌کنید؟ پس چه کسی عزیزان ما را کشته است؟

امام سجاد علیه السلام پس از حضرت زینب سلام الله علیها و فاطمه صغری به جمعیتی که زار زار می‌گریستند، رو کرد و به ایراد سخن پرداخت. آن حضرت در سخنرانی‌اش، ضمن معرفی خویش علاوه بر بیان جنایات مزدوران یزید، به توبیخ کوفیان پرداخت.

حضرت در خطبه‌ای که برای کوفیان خواند به فریبکاری آن‌ها اشاره کرد و آن‌ها را به خاطر پیمان‌شکنی مورد ملامت قرار داد. در بخشی از سخنان حضرت آمده است: ای مردم شما را به خدا قسم آیا می‌دانید که روزی به پدرم نامه‌ها نوشتید و او را فریب دادید و عهد و پیمان خود را با او محکم ساختید و سپس خود به جنگ وی برخاستید. هلاکت بر شما از این توشه که برای خود پیش فرستادید.

سخنان حضرت سبب شد کوفیان به سرزنش خویش بپردازند.

امام سجاد علیه السلام پس از سخنرانی در جمع کوفیان در مجلس ابن زیاد هم فرصتی کوتاه بدست آورد و با چند جمله کوتاه در آن مجلس اثر گذاشت. آن حضرت در پاسخ به ابن زیاد که می‌گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ فرمود: برادری به نام علی بن حسین داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد گفت: نه بلکه خدا او را کشت. امام علیه السلام با تلاوت آیه قرآن پاسخ مغالطه ابن زیاد را داد. ابن زیاد که عصبانی شده بود، دستور داد او را ببرید و به قتل برسانید.

امام سجاد علیه السلام با اعلام آمادگی خویش برای شهادت به ابن زیاد گفت: آیا به کشته شدن مرا تهدید می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی که کشته شدن برای ما عادت است و کرامت ما در شهادت است؟

اهل بیت در شام

وقتی اهل بیت علیهم السلام را به عنوان اسرای خارجی به شام بردند، امام سجاد علیه السلام در شام نیز چهره پلید امویان را رسوا ساخت. دم دروازه دمشق پیرمردی به اسرا نزدیک شد و گفت: سپاس خدای را که شما را کشت و نابود کرد و شهرها را از مردان شما آسوده کرد و امیرالمومنین را بر شما مسلط کرد

علی بن حسین علیه السلام که می‌دانست این پیرمرد تحت تاثیر تبلیغات سوء امویان گمراه شده است، به او فرمود: آیا قرآن خوانده‌ای. وقتی پیرمرد گفت: بله. حضرت به او فرمود: آیا آیه قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَىٰ» را خوانده‌ای؟ پیرمرد گفت: بله. حضرت فرمود: ما خویشاوندان پیامبر هستیم.

سپس حضرت آیات دیگری از قرآن خواند که در آن‌ها به ذوی القربی اشاره داشت. همچنین آیه تطهیر را خواند و فرمود: ما اهل بیت علیهم السلام هستیم همان کسانی که خداوند آیه تطهیر را در شان ما نازل کرده است.

پیرمرد که از سخنانش پشیمان شده بود با حالتی گریان عمامه‌اش را به زمین زد و سر به آسمان برداشت و گفت: بار الها ما که از دشمنان جنی و انسی آل محمد صلی الله علیه و آله بیزاریم. سپس از امام پرسید آیا راه توبه‌ای برای من هست. حضرت فرمود: بله. اگر توبه کنی خدا توبه را می‌پذیرد.

در مجلس یزید

هنگامی که برای اولین بار اسیران اهل بیت علیهم السلام را به مجلس یزید وارد کردند، امام سجاد علیه السلام با دست بسته وارد مجلس یزید شد، آن حضرت رو به یزید کرد و فرمود: تو را به خدا قسم چه گمان می‌بری به رسول خدا صلی الله علیه و آله اگر ما را به این حال ببیند؟یزید دستور داد ریسمان‌هایی که به آن‌ها بسته شده بود، باز کنند.

در این بیان، امام سجاد علیه السلام یزید را به نام خطاب کرد.و برحسب آنچه معمول بود امیرالمومنین» نگفت. مرحوم آیتی پس از این بیان می‌نویسد: آری این سند ارزنده را هم در تاریخ اسلام ثبت کردند که ما اهل بیت علیهم السلام پیامبر حتی زیر زنجیر و در موقع اسیری هم به یزید امیرالمومنین» نمی‌گوئیم و او را به جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و خلافت پیامبر نمی‌شناسیم.

در همین مجلس یزید از سخنگوی دربار خواست به منبر رفته و از امام حسین علیه السلام و پدرش بدگویی کند و او نیز این کار را انجام داد و از معاویه و یزید ستایش کرد. امام سجاد علیه السلام فریاد زد: وای بر تو ای خطیب رضای مخلوق را به خشم آفریدگار خریدی جایگاه خویش را در آتش آماده ساز.

سپس حضرت اجازه خواست که بر منبر و به تعبیر خود آن حضرت بر چوب‌ها» بالا رود و سخنانی بگوید که خشنودی خدا در آن باشد. یزید ابتدا حاضر نبود که امام سجاد علیه السلام سخنی بگوید؛ اما با اصرار اطرفیان مجبور شد اجازه دهد. در آن مجلس آن حضرت خطبه‌ای خواند که ناله و شیون شامیان به آسمان بلند شد.

امام سجاد علیه السلام در این خطبه بر شناساندن خود و پدرش به عنوان فرزندان رسول خدا صلی الله علیه و آله تاکید کرد و فضائلی را از جد و جده و پدرشان بیان نمود. این سخنان در دید منفی شامیان نسبت به اهل بیت تزل ایجاد کرد. به گونه‌ای که یزید از ترس شورش عمومی و برای ساکت کردن امام به موذن دستور داد، اذان بگوید.

وقتی موذن به اشهد ان محمدا رسول الله» رسید امام از بالای منبر به یزید فرمود: محمد صلی الله علیه و آله جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست که دروغ گفته‌ای و اگر بگویی جد من است، چرا خاندانش را کشتی؟

سپس حضرت پیراهن خویش را چاک زد و فرمود: به خدا قسم کسی در اینجا نیست که رسول خدا صلی الله علیه و آله جدش باشد. سپس خطاب به یزید گفت: ای یزید کارهای زشت را انجام می‌دهی و باز هم می‌گویی محمد صلی الله علیه و آله رسول خداست و رو به قبله می‌ایستی؟ (نماز می‌خوانی و خود را مسلمان می‌دانی؟!!)

این سخنان در خنثی سازی توطئه یزید و آشکارسازی چهره پلید امویان بسیار موثر بود. سخنان بی پرده امام سبب شد یزید، عبیدالله را به عنوان مقصر در قتل امام حسین علیه السلام معرفی کند.

شیخ مفید می‌نویسد: یزید با علی بن الحسین علیه السلام خلوت کرد و به او گفت: خدا لعنت کند پسر مرجانه را بدان که به خدا سوگند اگر من با پدرت برخورد می‌کردم، هر چیز که از من می‌خواست به او می‌دادم و با همه توانم می‌کوشیدم تا از مرگ او پیشگیری کنم ولی خدا چنین مقدر کرد که دیدی».

هنگام ورود به مدینه

امام سجاد علیه السلام قبل از ورود به مدینه بشیر بن جذلم» را که در سرودن شعر توانایی داشت به شهر فرستاد تا خبر ورود اهل بیت علیهم السلام و شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کند. بشیر به شهر آمد و با خواندن اشعاری خبر شهادت امام حسین علیه السلام را اعلام کرد. سپس گفت: اینک علی بن حسین علیه السلام با عمه‌ها و خواهرانش، نزدیک شهر رسیده‌اند و من قاصد او هستم که جای او را به شما نشان دهم.

مردم با گریه و زاری به استقبال اسرا شتافتند. امام سجاد علیه السلام در بین مردم به سخنرانی پرداخت و خبر شهادت پدرش و یارانش و اسارت اهل بیتش و سایر مصائب همچون بر نوک نیزه کردن سر آن حضرت و شهر به شهر گرداندن اسرا را اعلام کرد.

در بخشی از سخنان آن حضرت آمده است: به خدا قسم اگر پیامبر به ایشان پیشنهاد جنگ با ما را می فرمود، آنچنان که سفارش ما را کرد، از آنچه با ما رفتار کردند، بیشتر نمی توانستند کرد.».

امام سجاد علیه السلام پس از واقعه کربلا

امام علیه السلام که تا 34 سال پس از واقعه کربلا زنده ماند، همواره تلاش می‌کرد یاد و خاطره شهدای کربلا را زنده نگه دارد. هرگاه آب می‌نوشید به یاد پدر بود بر مصایب امام حسین علیه السلام گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است: امام زین العابدین علیه السلام چهل سال بر پدر بزرگوارش گریه کرد، در حالی که روزها روزه بود و شب‌ها به نماز می‌ایستاد، هنگام افطار که غلام حضرت برای ایشان آب و غذا می‌برد و عرض می‌کرد بفرمایید، حضرت می‌فرمود: قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً - قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً» فرزند رسول خدا گرسنه کشته شد! فرزند رسول خدا تشنه کشته شد! و پیوسته این سخن را تکرار می‌کرد و گریه می‌کرد به گونه‌ای که اشک‌های آن حضرت با آب و غذایش مخلوط می‌شد. پیوسته این گونه بود تا رحلت کرد».

در روایتی آن حضرت به عنوان یکی از بکائون» (بسیار گریه کنندگان) ذکر شده است. امام صادق علیه السلام فرمود: بسیار گریه کنندگان پنج نفرند: حضرت آدم علیه السلام، حضرت یعقوب علیه السلام، حضرت یوسف علیه السلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها و علی بن حسین علیه السلام.

آدم بر رانده شدن خویش از بهشت گریه می‌کرد. امام سجاد علیه السلام بر پدرش بیست یا چهل سال گریه کرد. هرگاه غذایی برای حضرت می‌آوردند، گریه می‌کرد. یکی از غلامان آن حضرت عرض کرد: آقا می‌ترسم هلاک شوید. حضرت فرمود: من شکوه و غم و اندوه خویش را نزد خدا می‌برم و از خدا می‌دانم چیزی را که شما از جانب او نمی‌دانید.

هرگاه کشته شدن فرزندان فاطمه سلام الله علیها را یاد می‌کنم، بی‌اختیار بغض گلویم را می‌گیرد و اشکم جاری می‌گردد.

و نیز از یکی از غلامان آن حضرت روایت شده که گفت: روزی امام سجاد علیه السلام به صحرا تشریف برد، من نیز پشت سر حضرت بیرون رفتم. حضرت سجده طولانی کرد، سپس سر از سجده برداشت دیدم گریه بسیاری کرده، من عرض کردم: آقای من! آیا وقت آن نشد که اندوه شما تمام شود و گریه شما کم گردد؟ فرمود: وای بر تو، یعقوب پیغمبر دوازده پسر داشت، خداوند یکی از پسرانش را از نظر او غایب کرد و از حزن و اندوه مفارقت آن پسر موی سرش سفید گردید و پشتش خمیده و چشمش از بسیاری گریه نابینا شد و حال آن که پسرش در دنیا زنده بود، ولکن من به چشم خود پدر و برادرم را با هفده تن از اهل بیت خود کشته و سر بریده دیدم پس چگونه حزن من به غایت رسد و گریه‌ام کم شود؟


حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است.


۱. روایات: از امام سجاد (علیه السلام) حدود سیصد حدیث در کتب اربعه شیعه آمده است.

۲. رساله حقوق: متن این رساله از قول ابوحمزه ثمالى در منابع شیعه همچون تحف العقول عن آل الرسول اثر حسن بن على بن شعبه حَرّانی متوفى ۳۸۱ ق. و خصال شیخ صدوق متوفى ۳۸۱ و بحار الانوار علامه محمدباقر مجلسى متوفى ۱۱۱۰ ق. آمده است. مباحث این رساله پنجاه حق درباره وظایف و تکالیف و حقوق خصوصى و اجتماعى انسان در عرصه هاى گوناگون حیات براى اصلاح بحران ها و آسیب هاى اجتماعى مى باشد. در این رساله حق خداوند، اعضا و جوارح، عبادات، معلم و مردم، والدین، همسر و فرزند، همسایه و دوست، بزرگسالان و خردسالان، هم کیشان و اهل ذمه آمده است.

۳. دعاى سحر مشهور به ابوحمزه ثمالی: این دعا را امام زین العابدین (علیه السلام) در سحرهاى ماه رمضان مى خواند. در این دعاى طولانى آن حضرت در پیشگاه خداوند به راز و نیاز و استغاثه و مناجات با پروردگار خود پرداخته اند. متن این دعا نشان از مقامات معنوى و عرفانى والاى امام سجاد (علیه السلام) دارد.

۴. زیارت امین الله: این زیارت نامه با بیان فصیح و بلیغ امام سجاد (علیه السلام) درباره مقام و منزلت امیر مؤمنان على (علیه السلام) و مناجات و راز و نیاز با خداوند بیان شده است.

۵. صحیفه سجادیه: صحیفه سجادیه شامل هفتاد و پنج دعا بوده، ولى به مرور زمان بیست و یک دعاى آن مفقود شده است و هم اکنون پنجاه و چهار دعا مى باشد. این مجموعه، دعاهایى است که امام سجاد (علیه السلام) براى فرزندانش زید و محمدباقر (علیه السلام) املاء کرده است و اسناد آن از دو طریق: الف) یحیى بن زیر بن على (علیه السلام) و ب) جعفر بن محمد بن على (علیه السلام) روایت شده است. این نیایش نامه بزرگ، سومین کتاب مقدس شیعیان می باشد و امام باقر (علیه السلام) این دعا را به نام الکامل» و امام صادق (علیه السلام) به نام الدعاء» خوانده اند. بعدها به عنوان، الدعاء الکامل»، دعاء الصحیفه» و الصحیفه الکامله» خوانده شده و در بین دانشمندان اسلامى به زبور آل محمد (ص)» و انجیل اهل بیت (علیه السلام)» مشهور شده است، زیرا داراى بلاغت و فصاحت و مضامین عالى اخلاقی، تربیتى و اعتقادى است. امام سجاد (علیه السلام) بهترین برنامه تربیتى را براى مبارزه با فساد ی، اجتماعى و اخلاقى که بر اثر حاکمیت آل امیه دامنگیر جامعه اسلامى شده بود، در قالب این دعاها مدوّن کرده اند. دعاهاى صحیفه درباره مسائل اخلاقی، اعتقادى و ى در قلمرو فرد، خانواده و اجتماع مى باشد و موضوعاتی همچون حمد و سپاس خداوند، درود بر رسول گرامى اسلام (ص) و فرشتگان، مکارم اخلاقی، طلب روزی، مرزداران اسلام، ماه رمضان، روز عرفه، عید قربان و روز جمعه و دفع همّ و غم را در بر مى گیرد.

امام سجاد (علیه السلام) در میان دعاهاى گوناگون، به تعطیلى فرمان خداوند و متروک شدن کتاب خدا و سنت هاى سنیّه رسول الله (ص) اشاره دارند و از خداوند مى خواهد که بر دشمنان امت اسلامى لعنت و بر روان محمد و خاندانش درود فرستد.

هنر والاى امام سجاد (علیه السلام) در بیدارى وجدان جامعه و برانگیختن احساس گناه و ندامت در مردم است تا بیشتر به حقوق الهى خاندان رسالت آشنا گردند. آن حضرت در قالب دعاى عرفه، اندیشه ى را درباره اداره جامعه چنین بیان فرموده است: پروردگارا بر پاکان اهل بیت رحمت فرست که آنان را براى امر خودت برگزیدى و کلیدداران خزائن علم تو و نگهبانان دین و خلفاى تو در روى زمین و حجت هاى فروزان تو بر بندگان تو باشند، تو آنان را از پلیدى ها برکنار داشته اى و مقرر فرموده اى که میان تو و بندگان تو وسیله اى باشند و به سوى بهشت تو راه بنمایند». آن حضرت در دعای عید قربان و نماز جمعه، اقامه و خواندن خطبه این دو نماز را حق خلفاى برگزیده و امناى والا مرتبه الهى دانسته که از سوى ستمگران به زور غضب شده و خلفاى الهى را مغلوب و مقهور گردانیده اند.

امام سجاد (علیه السلام) در سن ۵۷ سالگى در سال ۹۵ هجرى به دستور ولید بن عبدالملک مسموم شد و از دنیا رفت و در قبرستان بقیع کنار مقبره عموى خود امام حسن(علیه السلام) مدفون گردید. از آن حضرت یازده پسر و چهار دختر باقى ماند و مشهورترین پسرانش محمد بن علی(علیه السلام) و زید بن علی(علیه السلام) بودند.


در کتب تاریخی تعداد فرزندان حضرت علی بن الحسین علیه السلام متفاوت ذکر شده است.
در کتاب مناقب » فرزندان امام 12 نفر، در کتاب کشف الغمه » 9 نفر (همگی پسر) و در کتاب موالید اهل البیت» 8 نفر ذکر شده است.
بعضی مورخین امام را دارای ده پسر و چهار دختر، و ابن سعد » در طبقات » دارای 17 فرزند می‌دانند.

اما شیخ مفید فرزندان امام را پانزده نفر می‌داند:
1- امام محمد باقر علیه السلام ملقب به ابو جعفر که مادرش فاطمه ام عبدالله ، دختر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، بوده است.
فرزندان دیگر از کنیزان مختلف بوده اند:
2 و 3 و 4 - عبدالله و حسن و حسین
5 و 6 - زید و عمر که مادرشان کنیز دیگری بوده است به نام حوراء » که مختار به امام هدیه کرده بود.)
7 و 8 و 9 - حسین اصغر و عبد الرحمان و سلیمان.
10 و 11 - علی و خدیجه. علی کوچکترین فرزند حضرت سجاد علیه السلام بوده است.
12- محمد اصغر.
13 و 14 و 15 - فاطمه و علیّه و ام کلثوم.

از بهترین کتاب هایی که به سرگذشت فرزندان امام چهارم پرداخته، کتاب منتهی الامال، تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی است. (فصل هفتم از باب ششم)


حضرت سجاد ( ع ) وی فرزند حسین بن علی بن ابیطالب ( ع ) و ملقب به "سجاد" و "زین العابدین " می باشد . امام سجاد در سال 38هجری در مدینه ولادت یافت.حضرت سجاد در واقعه جانگداز کربلا حضور داشت ولی به علت بیماری  و تب شدید از آن حادثه جان به سلامت برد ، زیرا جهاد از بیمار برداشته شده است و پدر بزرگوارش- با همه علاقه ای که فرزندش به شرکت در آن واقعه داشت- به او اجازه جنگ کردن نداد . مصلحت الهی این بود که آن رشته گسیخته نشود و امام سجاد وارث آن رسالت بزرگ ، یعنی امامت و ولایت گردد.

 

این بیماری موقت چند روزی بیش ادامه نیافت و پس از آن حضرت زین العابدین 35سال عمر کرد که تمام آن مدت به مبارزه و خدمت به خلق و عبادت و مناجات با حق سپری شد . سن شریف حضرت سجاد ( ع ) را در روز دهم محرم سال 61هجری که بنا به وصیت پدر و امر خدا و رسول خدا ( ص ) به امامت رسید ، به اختلاف روایات در حدود 24 سال نوشته اند .

 

مادر حضرت سجاد بنا بر مشهور "شهربانو" دختر یزدگرد ساسانی بوده است . آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود ، بهره برداری از این قیام و حماسه بی نظیر و نشر پیام شهادت حسین ( ع ) بود ، که حضرت سجاد ( ع ) در ضمن اسارت با عمه اش زینب ( ع ) آن را با شجاعت و شهامت و قدرت بی نظیر در جهان آن رو فریاد کردند .

 

فریادی که طنین آن قرنهاست باقی مانده و - برای همیشه - جاودان خواهد ماند . واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بی مانندش پر از شور حماسی و وفا و صفا و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد ، اما مأموریت حضرت سجاد ( ع ) و زینب کبری ( س ) از آن زمان آغاز شد . اهل بیت اسیر را از قتلگاه عشق و راهیان به سوی  "الله " و از کنار نعشهای پاره پاره به خون خفته جدا کردند .

 

حضرت سجاد ( ع ) را در حال بیماری بر شتری بی هودج سوار کردند و دو پای  حضرتش را از زیر شکم آن حیوان به زنجیر بستند . سایر اسیران را نیز بر شتران سوار کرده ، روانه کوفه نمودند . کوفه ای که در زیر سنگینی و خفقان حاکم بر آن بهت زده بر جای  مانده بود و جرأت نفس کشیدن نداشت ، زیرا ابن زیاد دستور داده بود رؤسای قبایل مختلف را به زندان اندازند و مردم را گفته بود بدون اسلحه از خانه ها خارج شوند .

 

در چنین حالتی دستور داد سرهای مقدس شهدا را بین سرکردگان قبایلی که در کربلا بودند تقسیم و سر امام شهید حضرت ابا عبد الله الحسین را در جلو کاروان حمل کنند . بدین صورت کاروان را وارد شهر کوفه نمودند . عبید الله زیاد می خواست وحشتی در مردم ایجاد کند و این فتح نمایان خود را به چشم مردم آورد . با این تدبیرهای امنیتی چه شد که نتوانستند جلو بیانات آتشین و پیام کوبنده زن پولادین تاریخ حضرت زینب ( س ) را بگیرند ؟ گویی مردم کوفه تازه از خواب بیدار شده و دریافته اند که این اسیران ، اولاد علی ( ع ) و فرزندان پیغمبر اسلام ( ص ) می باشند که مردانشان در کربلا نزدیک کوفه به شمشیر بیداد کشته شده اند .

 

همهمه از مردم برخاست و کم کم تبدیل به گریه شد . حضرت سجاد ( ع ) در حال اسارت و خستگی و بیماری به مردم نگریست و فرمود : اینان بر ما می گریند ؟ پس عزیزان ما را چه کسی کشته است ؟ زینب خواهر حسین ( ع ) مردم را امر به سکوت کرد و پس از حمد و ثنای خداوند متعال و درود بر پیامبر گرانقدرش ، حضرت محمد ( ص ) فرمود :

". ای اهل کوفه ، ای حیلت گران و مکراندیشان و غداران ، هرگز این گریه های شما را س مباد . مثل شما ، مثل زنی است که از بامداد تا شام رشته خویش می تابید و از شام تا صبح به دست خود بازمی گشاد . هشدار که بنای ایمان بر مکر و نیرنگ نهاده اید ." . سپس حضرت زینب ( ع ) مردم کوفه را سخت ملامت فرمود و گفت : "همانا دامان شخصیت خود را با عاری و ننگی بزرگ آلود کردید که هرگز تا قیامت این آلودگی را از خود نتوانید دور کرد . خواری و ذلت بر شما باد .

 

مگر نمی دانید کدام جگرگوشه از رسول الله ( ص ) را بشکافتید ، و چه عهد و پیمان که بشکستید ، و بزرگان عترت و آزادگان ذریه او را به اسیری  بردید ، و خون پاک او به ناحق ریختید ." . مردم کوفه آنچنان ساکت و آرام شدند که گویی مرغ بر سر آنها نشسته ! سخنان کوبنده زینب ( ع ) که گویا از حلقوم پاک علی ( ع ) خارج می شد ، مردم بی وفای کوفه را دچار بهت و حیرت کرد .

 

شگفتا این صدای علی ( ع ) است که گویا در فضای  کوفه طنین انداز است . . امام سجاد ( ع ) عمه اش را امر به سکوت فرمود . ابن زیاد دستور داد امام سجاد ( ع ) و زینب کبری و سایر اسیران را به مجلس وی آوردند ، و در آن جا جسارت را نسبت به سر مقدس حسین ( ع ) و اسیران کربلا به حد اعلا رسانید ، و آنچه در چنته دناءت و رذالت داشت نشان داد ، و آنچه لازمه پستی ذاتش بود آشکار نمود .


پیام خون و شهادت
ابن زیاد یا پسر مرجانه اسیران کربلا را پس از مکالماتی که در مجلس او ب آنان روی داد ، دستور داد به زندانی پهلوی مسجد اعظم کوفه منتقل ساختند ، و دستور داد سر مقدس امام ( ع ) را در کوچه ها بگردانند تا مردم دچار وحشت شوند . یزید در جواب نامه ابن زیاد که خبر شهادت حسین ( ع ) و یارانش و اسیر کردن اهل و عیالش را به او نوشته بود ، دستور داد سر حسین ( ع ) و همه یارانش را و همه اسیران را به شام بفرستند . بر دست و پا و گردن امام همام حضرت سجاد زنجیر نهاده ، بر شتر سوارش کردند و اهل بیت را چون اسیران روم و زنگبار بر شتران بی جهاز سوار کردند و راهی شام نمودند . اهل بیت عصمت از راه بعلبک به شام وارد شدند .

 

روز اول ماه صفر سال 61هجری - شهر دمشق غرق در شادی و سرور است ، زیرا یزید اسیران کربلا را که اولاد پاک رسول الله هستند ، افراد خارجی و یاغیگر معرفی کرده که اکنون در چنگ آنهایند - یزید دستور داد اسیران و سرهای  شهدا را از کنار "جیرون " که تفریحگاه خارج از شهر و محل عیش و عشرت یزید بود عبور دهند . یزید از منظر جیرون اسیران را تماشا می کرد و شاد و مسرور به نظر می رسید ، همچون فاتحی بلا منازع ! در کنار کوچه ها مردم ایستاده بودند و تماشا می کردند .

 

پیرمردی از شامیان جلو آمد و در مقابل قافله اسیران بایستاد و گفت : "شکر خدای را که شما را کشت و شهرهای اسلام را از شر مردان شما آسوده ساخت و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروزی داد" . امام زین العابدین ( ع ) به آن پیرمردی  که در آن سن و سال از تبلیغات زهرآگین اموی در امان نمانده بود ، فرمود : "ای  شیخ ، آیا قرآن خوانده ای ؟" . گفت : آری . فرمود : این آیه را قراءت کرده ای  : قل لا أسئلکم علیه أجرا الا المودة فی القربی . گفت : آری . امام ( ع ) فرمود : آن خویشاوندان که خداوند تعالی به دوستی آنها امر فرموده و برای رسول الله اجر رسالت قرار داده ماییم .

 

سپس آیه تطهیر را که در حق اهل بیت پیغمبر ( ص ) است تلاوت فرمود : "انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیرا" . پیرمرد گفت : این آیه را خوانده ام . امام ( ع ) فرمود : مراد از این آیه ماییم که خداوند ما را از هر آلایش ظاهر و باطن پاکیزه داشته است . پیرمرد بسیار تعجب کرد و گریست و گفت چقدر من بی خبر مانده ام . سپس به امام ( ع ) عرض کرد : اگر توبه کنم آیا توبه ام پذیرفته است ؟ امام ( ع ) به او اطمینان داد . این پیرمرد را به خاطر همین آگاهی شهید کردند . باری ، قافله اسیران راه خدا را در جلو مسجد جامع دمشق متوقف ساختند .

 

سپس آنها را در حالی که به طنابها بسته بودند به زندانی  منتقل کردند . چند روزی  را در زندان گذراندند ، زندانی خراب . به هر حال یزید در نظر داشت با دعوت از برجستگان هر مذهب و سفیران و بزرگان و چاپلوسان درباری مجلسی فراهم کند تا پیروزی ظاهری خود را به همه نشان دهد . در این مجلس یزید همان جسارتی را نسبت به سر مقدس حضرت سید الشهداء انجام داد که ابن زیاد ، دست نشانده پلیدش در کوفه انجام داده بود . چوب دستی خود را بر لب و دندانی نواخت که بوسه گاه حضرت رسول الله ( ص ) و علی مرتضی و فاطمه زهرا علیهما السلام بوده است .

 

وقتی  زینب ( ع ) این جسارت را از یزید مشاهده فرمود و اولین سخنی که یزید به حضرت سید سجاد ( ع ) گفت چنین بود : "شکر خدای را که شما را رسوا ساخت " ، بی درنگ حضرت زینب ( ع ) در چنان مجلسی بپاخاست.

 

دلش به جوش آمد و زبان به ملامت یزید و یزیدیان گشود و با فصاحت و بلاغت علوی پیام خون و شهادت را بیان فرمود و در سنگر افشاگری پرده از روی سیه کاری یزید و یزیدیان برداشت ، و خلیفه مسلمین را رسواتر از مردم کوفه نمود . اما یزید سر به زیر انداخت و آن ضربات کوبنده و بر باد دهنده شخصیت کاذب خود را تحمل کرد ، و تنها برای جواب بیتی خواند که ترجمه آن این است : "ناله و ضجه از داغدیدگان رواست و ن اجیر نوحه کننده را مرگ درگذشته آسان است " .


امام سجاد ( ع ) در دمشق
علاوه بر سخنانی که حضرت سجاد ( ع ) با استناد به قرآن کریم فرمود و حقیقت را آشکار کرد ، حضرت زین العابدین ( ع ) وقتی با یزید روبرو شد - در حالی که از کوفه تا دمشق زیر زنجیر بود - فرمود : ای یزید ، به خدا قسم ، چه گمان می بری اگر پیغمبر خدا ( ص ) ما را به این حال بنگرد ؟ این جمله چنان در یزید اثر کرد که دستور داد زنجیر را از آن حضرت برداشتند ، و همه اطرافیان از آن سخن گریستند.

 

فرصت بهتری که در شام به دست امام چهارم آمد ، روزی بود که خطیب رسمی  بالای منبر رفت و در بدگویی علی ( ع ) و اولاد طاهرینش و خوبی معاویه و یزید داد سخن داد . امام سجاد ( ع ) به یزید گفت : به من هم اجازه می دهی روی این چوبها بروم و سخنانی بگویم که هم خدا را خشنود سازد و هم برای مردم موجب اجر و ثواب باشد ؟ یزید نمی خواست اجازه دهد ، زیرا از علم و معرفت و فصاحت و بلاغت خانواده عصمت علیهم السلام آگاه بود و بر خود می ترسید .

 

مردم اصرار کردند . ناچار یزید قبول کرد . امام چهارم ( ع ) پای به منبر گذاشت و آنچنان سخن گفت که دلها از جا کنده شد و اشکها یکباره فرو ریخت و شیون از میان زن و مرد برخاست .

 

خلاصه بیانات امام ( ع ) چنین بود : "ای مردم شش چیز را خدا به ما داده است و برتری ما بر دیگران بر هفت پایه است . علم نزد ماست ، حلم نزد ماست ، جود و کرم نزد ماست ، فصاحت و شجاعت نزد ماست ، دوستی قلبی مؤمنین مال ماست . خدا چنین خواسته است که مردم با ایمان ما را دوست بدارند ، و این کاری است که دشمنان ما نمی توانند از آن جلوگیری کنند" .

 

سپس فرمود : "پیغمبر خدا محمد ( ص ) از ماست ، وصی او علی بن ابیطالب از ماست ، حمزه سید الشهداء از ماست ، جعفر طیار از ماست ، دو سبط این امت حسن و حسین ( ع ) از ماست ، مهدی این امت و امام زمان از ماست " . سپس امام خود را معرفی کرد و کار به جایی رسید که خواستند سخن امام را قطع کنند ، پس دستور دادند تا مؤذن اذان بگوید . امام ( ع ) سکوت کرد .

 

تا مؤذن گفت : اشهد ان محمدا رسول الله . امام عمامه از سر برگرفت و گفت : ای مؤذن تو را به حق همین محمد خاموش باش . سپس رو به یزید کرد و گفت : آیا این پیامبر ارجمند جد تو است یا جد ما ؟ اگر بگویی جد تو است همه می دانند دروغ می گویی ، و اگر بگویی جد ماست ، پس چرا فرزندش حسین ( ع ) را کشتی ؟ چرا فرزندانش را کشتی ؟ چرا اموالش را غارت کردی ؟ چرا ن و بچه هایش را اسیر کردی ؟ سپس امام ( ع ) دست برد و گریبان چاک زد و همه اهل مجلس را منقلب نمود . براستی  آشوبی به پا شد . این پیام حماسی عاشورا بود که به گوش همه می رسید . این ندای  حق بود که به گوش تاریخ می رسید .

 

یزید در برابر این اعتراضها زبان به طعن و لعن ابن زیاد گشود و حتی بعضی از لشکریان را که همراه اسیران آمده بودند - بظاهر - مورد عتاب و سرزنش قرار داد . سرانجام بیمناک شد و از آنان روی پوشید و سعی کرد کمتر با مردم تماس بگیرد . به هر حال ، یزید بر اثر افشاگریهای امام ( ع ) و پریشان حالی اوضاع مجبور شد در صدد استمالت و دلجویی حال اسیران برآید . از امام سجاد ( ع ) پرسید : آیا میل دارید پیش ما در شام بمانید یا به مدینه بروید ؟ امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) فرمودند : میل داریم پهلوی  قبر جدمان در مدینه باشیم .


حرکت به مدینه
در ماه صفر سال 61هجری اهل بیت عصمت با جلال و عزت به سوی مدینه حرکت کردند . نعمان بن بشیر با پانصد نفر به دستور یزید کاروان را همراهی کرد . امام سجاد و زینب کبری و سایر اهل بیت به مدینه نزدیک می شدند . امام سجاد ( ع ) محلی در خارج شهر مدینه را انتخاب فرمود و دستور داد قافله در آنجا بماند . نعمان بن بشیر و همراهانش را اجازه مراجعت داد .

 

امام ( ع ) دستور داد در همان محل خیمه هایی برافراشتند . آنگاه به بشیر بن جذلم فرمود مرثیه ای بسرای و مردم مدینه را از ورود ما آگاه کن . بشیر یکسر به مدینه رفت و در کنار قبر رسول الله ( ص ) با حضور مردم مدینه ایستاد و اشعاری  سرود که ترجمه آن چنین است : "هان ! ای مردم مدینه شما را دیگر در این شهر امکان اقامت نماند ، زیرا که حسین ( ع ) کشته شد ، و اینک این اشکهای من است که روان است . آوخ ! که پیکر مقدسش را که به خاک و خون آغشته بود در کربلا بگذاشتند ، و سرش را بر نیزه شهر به شهر گردانیدند" .

 

شهر یکباره از جای کنده شد . ن بنی هاشم صدا به ضجه و ناله و شیون برداشتند . مردم در خروج از منزلهای  خود و هجوم به سوی خارج شهر بر یکدیگر سبقت گرفتند . بشیر می گوید : اسب را رها کردم و خود را به عجله به خیمه اهل بیت پیغمبر رساندم . در این موقع حضرت سجاد ( ع ) از خیمه بیرون آمد و در حالی که اشکهای روان خود را با دستمالی پاک می کرد به مردم اشاره کرد ساکت شوند ، و پس از حمد و ثنای الهی لب به سخن گشود و از واقعه جانگداز کربلا سخن گفت .

 

از جمله فرمود : "اگر رسول الله ( ص ) جد ما به قتل و غارت و زجر و آزار ما دستور می داد ، بیش از این بر ما ستم نمی رفت ، و حال اینکه به حمایت و حرمت ما سفارش بسیار شده بود . به خدا سوگند به ما رحمت و عنایت فرماید و از دشمنان ما انتقام بگیرد" . سپس امام سجاد ( ع ) و زینب کبری ( ع ) و یاران و دلسوختگان عزای حسینی  وارد مدینه شدند .

 

ابتدا به حرم جد خود حضرت رسول الله ( ص ) و سپس به بقیع رفتند و شکایت مردم جفاپیشه را با چشمانی اشک ریزان بیان نمودند . مدتها در مدینه عزای حسینی برقرار بود . و امام ( ع ) و زینب کبری از مصیبت بی نظیر کربلا سخن می گفتند و شهادت هدفدار امام حسین ( ع ) را و پیام او را به مردم تعلیم می دادند و فساد دستگاه حکومت را بر ملا می کردند تا مردم به عمق مصیبت پی  ببرند و از ستمگران روزگار انتقام خواستن را یاد بگیرند .

 

آن روز در جهان اسلام چهار نقطه بسیار حساس و مهم بود : دمشق ، کوفه ، مکه و مدینه ، حرم مقدس رسول الله مرکز یادها و خاطره اسلام عزیز و پیامبر گرامی  ( ص ) . امام سجاد در هر چهار نقطه نقش حساس ایفا فرمود ، و به دنبال آن بیداری مردم و قیامها و انقلابات کوچک و بزرگ و نیتی عمیق مردم آغاز شد . از آن پس تاریخ اسلام شاهد قیامهایی بود که از رستاخیز حسینی در کربلا مایه می گرفت ، از جمله واقعه حره که سال بعد اتفاق افتاد ، و کارگزاران یزید در برابر قیام مردم مدینه کشتارهای عظیم به راه انداختند . اولاد علی ( ع ) هر یک در گوشه و کنار در صدد قیام و انتقام بودند تا سرانجام به قیام ابو مسلم خراسانی  و انقراض سلسله ناپاک بنی امیه منتهی شد .

 

مبارزه و انتقاد از رفتار خودخواهانه و غیر عادلانه خلفای بنی امیه و بنی  عباس به صورتهای مختلف در مسلمانان بخصوص در شیعیان علی ( ع ) در طول تاریخ زنده شد و شیعه به عنوان عنصر مقاوم و مبارز که حامل پیام خون و شهادت بود در صحنه تاریخ معرفی گردید . گرچه شیعیان همیشه زجرها دیده و شکنجه ها بر خود هموار کرده اند ، ولی همیشه این روحیه انقلابی را حتی  تا امروز - پس از چهارده قرن - در خود حفظ کرده اند . امام سجاد ( ع ) گرچه بظاهر در خانه نشست ، ولی همیشه پیام شهادت و مبارزه را در برابر ستمگران به زبان دعا و وعظ بیان می فرمود و با خواص شیعیان خود مانند "ابو حمزه ثمالی " و "ابو خالد کابلی " و . در تماس بود ، و در عین حال به امر به معروف و نهی از منکر اشتغال داشت ، و شیعیان خاص وی معارف دینی و احکام اسلامی را از آن حضرت می گرفتند و در میان شیعیان منتشر می کردند ، و از این راه ابعاد تشیع توسعه فراوانی یافت .

 

بر اثر این مبارزات پنهان و آشکار بود که برای بار دوم امام سجاد را به امر عبد الملک خلیفه اموی ، با بند و زنجیر از مدینه به شام جلب کردند ، و بعد از زمانی به مدینه برگرداندند . امام سجاد ( ع ) در مدت 35سال امامت با روشن بینی خاص خود هر جا لازم بود ، برای بیداری مردم و تهییج آنها علیه ظلم و ستمگری  و گمراهی کوشید ، و در موارد بسیاری به خدمات اجتماعی وسیعی در زمینه حمایت بینوایان و خاندانهای بی  سرپرست پرداخت ، و نیز از طریق دعاهایی که مجموعه آنها در "صحیفه سجادیه " گرد آمده است ، به نشر معارف اسلام و تهذیب نفس و اخلاق و بیداری مردم اقدام نمود .


صحیفه سجادیه
صحیفه سجادیه که از ارزنده ترین آثار اسلامی  است ، شامل 57دعا است که مشتمل بر دقیقترین مسائل توحیدی و عبادی و اجتماعی  و اخلاقی است ، و بدان "زبور آل محمد ( ص )" نیز می گویند . یکی از حوادث تاریخ که دورنمایی از تلألؤ شخصیت امام سجاد ( ع ) را به ما می نمایاند - گرچه سراسر زندگی امام درخشندگی و شور ایمان است - قصیده ای است که فرزدق شاعر در مدح امام ( ع ) در برابر کعبه معظمه سروده است .

 

مورخان نوشته اند : "در دوران حکومت ولید بن عبد الملک اموی ، ولیعهد و برادرش هشام بن عبد الملک به قصد حج ، به مکه آمد و به آهنگ طواف قدم در مسجد الحرام گذاشت . چون به منظور استلام حجر الاسود به نزدیک کعبه رسید ، فشار جمعیت میان او و حطیم حائل شد ، ناگزیر قدم واپس نهاد و بر منبری که برای وی  نصب کردند ، به انتظار فروکاستن ازدحام جمعیت بنشست و بزرگان شام که همراه او بودند در اطرافش جمع شدند و به تماشای  مطاف پرداختند .

 

در این هنگام کوکبه جلال حضرت علی بن الحسین علیهما السلام که سیمایش از همگان زیباتر وجامه هایش از همگان پاکیزه تر و شمیم نسیمش از همه طواف کنندگان دلپذیرتر بود ، از افق مسجد بدرخشید و به مظاف درآمد ، و چون به نزدیک حجر الاسود رسید ، موج جمعیت در برابر هیبت و عظمتش واپس نشست و منطقه استلام را در برابرش خالی از ازدحام ساخت ، تا به آسانی دست به حجر الاسود رساند و به طواف پرداخت .

 

تماشای این منظره موجی از خشم و حسد در دل و جان هشام بن عبد الملک برانگیخت و در همین حال که آتش کینه در درونش زبانه می کشید ، یکی از بزرگان شام رو به او کرد و با لحنی آمیخته به حیرت گفت : این کیست که تمام جمعیت به تجلیل و تکریم او پرداختند و صحنه مظاف برای  او خلوت گردید ؟ هشام با آن که شخصیت امام را نیک می شناخت ، اما از شدت کینه و حسد و از بیم آن که درباریانش به او مایل شوند و تحت تأثیر مقام و کلامش قرار گیرند ، خود را به نادانی  زد و در جواب مرد شامی گفت : "او را نمی شناسم " .

 

در این هنگام روح حساس ابو فراس ( فرزدق ) از این تجاهل و حق کشی  سخت آزرده شد و با آن که خود شاعر دربار اموی بود ، بدون آن که از قهر و سطوت هشام بترسد و از درنده خویی آن امیر مغرور خودکامه بر جان خود بیندیشد ، رو به مرد شامی کرد و گفت : "اگر خواهی تا شخصیت او را بشناسی از من بپرس ، من او را نیک می شناسم " . آن گاه فرزدق در لحظه ای از لحظات تجلی ایمان و معراج روح ، قصیده جاویدان خود را که از الهام وجدان بیدارش مایه می گرفت ، با حماسه های افروخته و آهنگی  پرشور سیل آسا بر زبان راند ، و اینک دو بیتی از آن قصیده و قسمتی از ترجمه آن : هذا الذی تعرف البطحاء وطأته والبیت یعرفه والحل والحرم هذا الذی احمد المختار والده صلی علیه الهی ما جری القلم "این که تو او را نمی شناسی  ، همان کسی است که سرزمین "بطحاء" جای گامهایش را می شناسد و کعبه و حل و حرم در شناسائیش همدم و همقدمند .

 

این کسی است که احمد مختار پدر اوست ، که تا هر زمان قلم قضا در کار باشد ، درود و رحمت خدا بر روان پاک او روان باد . این فرزند فاطمه ، سرور بانوان جهان است و پسر پاکیزه گوهر وصی پیغمبر است ، که آتش قهر و شعله انتقام خدا از زبانه تیغ بی دریغش همی درخشد ." . و از این دست اشعاری  سرود که همچون خورشید بر تارک آسمان ولایت می درخشد و نور می پاشد .

 

وقتی قصیده فرزدق به پایان رسید ، هشام مانند کسی که از خوابی گران بیدار شده باشد ، خشمگین و آشفته به فرزدق گفت : چرا چنین شعری - تا کنون - در مدح ما نسروده ای ؟ فرزدق گفت : جدی بمانند جد او و پدری همشأن پدر او و مادری  پاکیزه گوهر مانند مادر او بیاور تا تو را نیز مانند او بستایم . هشام برآشفت و دستور داد تا نام شاعر را از دفتر جوایز حذف کنند و او را در سرزمین "عسفان " میان مکه و مدینه به بند و زندان کشند .

 

چون این خبر به حضرت سجاد ( ع ) رسید دستور فرمود دوازده هزار درهم به رسم صله و جایزه نزد فرزدق بفرستند و عذر بخواهند که بیش از این مقدور نیست . فرزدق صله را نپذیرفت و پیغام داد : "من این قصیده را برای رضای خدا و رسول خدا و دفاع از حق سروده ام و صله ای نمی خواهم " . امام ( ع ) صله را بازپس فرستاد و او را سوگند داد که بپذیرد و اطمینان داد که چیزی  از ارزش واقعی آن ، در نزد خدا کم نخواهد شد . باری ، این فضایل و ارزشهای واقعی است که دشمن را بر سر کینه و انتقام می آورد . چنانکه نوشته اند : سرانجام به تحریک هشام ، خلیفه اموی ، ولید بن عبد الملک ، امام زین العابدین و سید الساجدین ( ع ) را مسموم کرد و در سال 95 هجری  درگذشت و در بقیع مدفون شد .


یزید پس از واقعه کربلا درصدد نابودی و شهادت ائمه معصوم (ع) از جمله امام سجاد (ع) بود که پس از سال‌ها ایشان را به شهادت رساند.

پس از واقعه‌ی کربلا، یزید تصمیم گرفت امام سجاد علیه السلام را نیز از میان بردارد. به همین دلیل در ملاقات‌هایی که در کاخ خود با او و سایر اسرا داشت، منتظر بود از او حرفی بشنود که بهانه‌ای برای قتلش باشد.

یک روز امام را به کاخ خود فرا خواند و از او سوالی پرسید. امام در حالی که تسبیح کوچکی را در دستش می‌گرداند، به او پاسخ داد.
یزید گفت: چگونه جرأت می‌کنی موقع حرف‌زدن با من تسبیح بگردانی؟»

امام فرمود: پدرم از قول جدم فرمود هر کس بعد از نماز صبح، بی‌اینکه با کسی سخن بگوید، تسبیح در دست بگیرد و بگوید: اللهم انی اصبحت و اسبحّک و امجدک و احمدک و اُهللک بعدد ما ادیر به سبحتی» سپس تسبیح ‌در دست، هر چه می‌خواهد بگوید، تا وقتی به بستر می‌رود، برایش ثواب ذکر گفتن منظور می‌شود. پس هر گاه به بستر رفت، باز همین دعا را بخواند و تسبیح را زیر بالش خود بگذارد، تا موقع برخاستن از خواب نیز برای او ثواب ذکر خدا منظور می‌شود. من هم به جدّم اقتدا می‌کنم.»
یزید گفت: با هیچ کدام از شماها سخنی نگفتم، مگر اینکه جواب درستی به من می‌دهید.» پس به او هدایایی داد و دستور داد امام را آزاد کنند.

در روایت دیگری نیز چنینی آمده است: بعد از خطبه‌ی حضرت زینب سلام الله علیها که سبب رسوایی یزید شد، او از شامیان نظر خواست که با این اسیران چه کنم؟» شامیان در پاسخ گفتند: آنها را از دم شمشیر بگذران ».
یکی از انصار به نام لقمان بن بشیر » گفت: ببین اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله بود با آنان چه می‌کرد؛ تو نیز همان طور رفتار کن.»

امام باقر علیه السلام نیز که در مجلس حضور داشت، سخنان قاطعی گفت که یزید را از قتل اسرا منصرف کرد. یزید سر بر زیر انداخت و سپس دستور داد آنان را از مجلس بیرون ببرند.

در روایتی نیز امام سجاد علیه السلام به منهال » فرمودند: هیچ بار نشد که یزید ما را احضار کند و ما گمان نکنیم که می‌خواهد ما را بکشد.» به هر حال با توجه به شواهد متعدد تاریخی، یزید بارها تصمیم قطعی به قتل امام سجاد و همراهان ایشان داشته ولی خداوند هر بار آنها را نجات داده است.

زمان شهادت امام سجاد علیه السلام
همان طور که در روز تولد حضرت زین العابدین علیه السلام در بین مورّخین اختلاف است، در روز و سال شهادت او نیز اختلاف وجود دارد. دامنه این اختلاف از سال ۹۲ هجری تا سال ۱۰۰ هجری است، اما آنچه از همه مشهورتر است، یکی سال ۹۴ هجری است که آن را به مناسبت ارتحال فقهای بیشماری از اهل مدینه، سنه الفقهاء » نامیده اند و دیگری سال ۹۵ هجری.

حسین » فرزند امام علی بن الحسین علیه السلام وفات پدر خود را در سال ۹۴ اعلام کرده است و بر این اساس بزرگانی نظیر شیخ مفید و شیخ طوسی و محقق اربلی و ابن اثیر نیز همین نظر را داشته اند.
اما بر اساس روایتی که ابوبصیر از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده است، امام فرموده است: حضرت علی بن الحسین علیه السلام در حالی‌که ۵۷ ساله بودند از دنیا رفت و این واقعه در سال ۹۵ هجری اتفاق افتاد.

آخرین شب زندگانی حضرت
امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت امام سجاد علیه السلام در شب شهادتش به فرزندش، امام محمد باقر، فرمود: پسرم، برایم آب بیاور تا وضو بگیرم.»
امام محمد باقر برخاست و ظرفی آب آورد.
امام سجاد فرمودند: این آب برای وضو شایسته نیست،‌ چرا که در آن حیوانی مرده افتاده.»
امام باقر چراغی آورد و دید موشی مرده در آن افتاده است. از این رو ظرف آب دیگری برای ایشان برد.
امام سجاد فرمود: پسرم! این همان شبی است که به من وعده داده‌اند.»
سپس سفارش کرد به شترش که بارها با آن به حج مشرف شده بود، خوب رسیدگی کنند و غذا بدهند.

شهادت
روز شهادت امام سجاد نیز ۱۸ ، ۲۲ و ۲۵ محرم نقل شده که روز ۲۵ از شهرت بیشتری برخوردار است.
بنا بر این روایات، امام سجاد علیه السلام ۵۷ یا ۵۸ سال عمر فرمود که :
دو سال آن را در زمان حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام، ده سال را در زمان امامت عموی خود حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام و ده سال را در دوران امامت پدر خود سپری فرموده است و مدت امامت خود آن امام بزرگوار نیز ۳۵ سال بوده است.

محل دفن امام سجاد علیه السلام
حضرت زین العابدین علیه السلام پس از تشییع باشکوه مردم مدینه، در بقیع که قبور بسیاری از اولیاء خداوند، همسران پیامبر، فاطمه بنت اسد و بسیاری از صحابه گرانقدر پیامبر و تعدادی از شهدای صدر اسلام در آن قرار دارد، در کنار مرقد مطهر حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، عموی بزرگوارش، مدفون گردید.
در این قطعه از بقیع عباس، عموی پیامبر، نیز دفن شده بود و بعداً حضرت امام صادق و حضرت امام باقر نیز مدفون گردیدند. این بخش دارای قبه و بارگاه بوده ولی اکنون به دست وهابیون تخریب شده است. 

قاتل امام سجاد علیه السلام
حضرت علی بن الحسین علیه السلام در زمان خلافت ولید بن عبدالملک به شهادت رسید.
بنا به گفته عمر بن عبدالعزیز، ولید که حاکم جبّار و ظالمی بود، زمین را از جور و ستم لبریز کرده بود. در دوره‌ی حکومت او، رفتار مروانیان و کارگزاران آنها با دودمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، بنی هاشم و به خصوص امام سجاد علیه السلام بسیار ظالمانه و بی‌رحمانه بود.

والی مدینه – هشام بن اسماعیل – گر چه از زمان عبدالملک بن مروان مسئول اداره شهر مدینه بود، ولی در دوران ولید رفتار ظالمانه ای با حضرت زین العابدین علیه السلام در پیش گرفت و هنگامی که به دلیل بدرفتاری زیاد با مردم مدینه از منصب خود عزل شد، او را در کنار منزل مروان نگه داشتند تا مردم از او تقاص بگیرند. او خود معترف بود که از کسی جز علی بن الحسین علیه السلام بیم ندارد، اما هنگامی که امام با جمعی از اصحاب خود از کنار او عبور کردند، هیچ یک به او متعرض نشدند و از او شکایتی نکردند. این جا بود که هشام فریاد زد: الله اعلم حیث یجعل رسالته » (خدا می‌داند رسالت خود را در کدام خاندان قرار دهد.)
و در روایت دیگری، امام برای او پیغام داد که اگر از نظر مادی در تنگنا هستی، ما تأمینت می‌کنیم.

مورخین درباره قاتل امام با هم اختلاف دارند. بعضی معتقدند امام به دست ولید مسموم شد، و برخی دیگر معتقدند به دست هشام بن عبدالملک، که برادر خلیفه بود؛ اما به هر حال، او نیز نمی توانست بدون اجازه ولید، مرتکب قتل امام شود. 

مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام
خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند: وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازه‌اش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازه‌ی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.» 

حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.

خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت: آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود: او را رها کنید! او می‌داند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.


پرداختن به جریان شناسی ها در موضوعات کلامی و اعتقادی به ویژه در موضوع امامت از اهمیت فراوانی برخوردار است. همه مستحضرند که مهمترین دغدغه مسلمانان پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام(ص) دغدغه امامت و خلافت آن حضرت بود. این دغدغه براساس دیدگاه مسلمانان به دو طیف فکری تقسیم می شود که در یک طرفش ما مدعی هستیم اهل بیت پیامبر(ص) قرار دارند و صحابه ای که با اهل بیت پیامبر(ص) همراه بودند و در طیف دیگر گروه ها و جریانات دیگر.

در گفتگو با حجت الاسلام والمسلمین عزالدین رضانژاد، عضو هیئت علمی جامعة المصطفی(ص) العالمیة به بررسی امامت امام سجاد(ع) و تحلیل و بررسی انحرافات فرقه های زیدیه و کیسانیه پرداختیم که اکنون متن آن پیش روی شماست؛

*امامت امام سجاد چگونه معرفی شد؟ در مورد اصل امامت جامعه اسلامی، مسلمانان به دو گروه تقسیم شدند. عده ای گفتند همان را که پیامبر(ص) معرفی کرده ما أخذ می کنیم. حالا زمان گذشت. زمان امیرالمؤمنین(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) گذشت. نیم قرن از رحلت پیامبر(ص) گذشت، امام حسین(ع) به شهادت رسید. حالا امامت به چه کسی انتقال پیدا می کند و چگونه؟

ما شیعیان اثنی عشر براساس روایتی که داریم معتقدیم هیچ ابهامی در رابطه با ادامه امامت در میان شیعیان بعد از امام حسین(ع) وجود ندارد و آن سه محور این است:

دلیل اول، حدیث اثنی عشر است که به حدیث اثنی عشر خلیفه یا اثنی عشر امیر یا اثنی عشر سلطان یا اثنی عشر امام معروف است. این حدیث از پیامبر(ص) است در کتب اهل سنت از جمله کتب صحاح ایشان که معروف ترین آن صحیح بخاری است و در صحیح مسلم و در کتاب سنن و مسندشان این حدیث از پیامبر(ص) نقل شده است که پیامبر(ص)  فرمود: عزت اسلام و مسلمین، فخر اسلام، شرف اسلام به این است که در میان مسلمانان دوازده نفر بیایند، امامت و خلافت را به عهده بگیرند. امامان دوازده گانه، خلفای دوازده گانه. این به حدیث اثنی عشر معروف شد. در میان فرق اسلامی هیچ فرقه ای جز ما به این حدیث عمل نکرده است.

ما شیعه اثنی عشری از جمله کسانی هستیم که به حدیث پیامبر(ص) نسبت به دوازده امامی که ویژگیهای امامت را داشته باشند همانند عصمت، علم غیب و ویژگیهای دیگر را که فقط ما معتقدیم و دیگران عمل نکردند.

بخش اول حدیث اثنی عشر به ما می گوید دوازده خلیفه خواهد آمد که از قریش هستند، ولی نام اینها بیان نشده است، اما در حدیث لوح نام تک تک امامان آمده است

دلیل دوم، حدیث لوح در روایت جابر بن عبدالله انصاری که آن حدیث مهم در موضوع امامان دوازده گانه است. در بخش اول حدیث اثنی عشر به ما می گوید: دوازده خلیفه خواهد آمد که از قریش هستند، اما نام اینها بیان نشده است، اما در حدیث لوح نام تک تک امامان آمده است. در حدیث جابر نام تک تک آمده است. قبل از اینکه به دنیا بیایند پیامبر(ص) نام آنها را نقل کرده اند و به جابر گفته است: تو از میان آنها علی(ع) که همزمان است را می‌بینی. حسن(ع) و حسین(ع) را می بینی. زین العابدین(ع) را می بینی، فرزند ایشان امام محمد باقر(ع) که کودک است او را هم می بینی. اگر او را دیدی سلام مرا به او برسان. طبق این اسناد و مدارک، تکلیف ما شیعیان اثنی عشر نسبت به مصادیق امامان دوازده گانه بسیار روشن است.

دلیل سوم، وصیت خود امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) برای امام بعد از خودش سفارش کرد. به عبارتی دیگر امام بعد از خودش را معرفی کرد که آقا امام زین العابدین(ع) بود. امامان کتابهایی داشتند که گاهی از آنان تعبیر به صحیفه می شود. گاهی از آنها تعبیر به جامعه می شود. امام حسین(ع) طبق روایاتی آن امانت مکتوب مرتبط با امامت را به دخترش فاطمه بنت الحسین(ع) داده است تا او را به امام زین العابدین(ع) بدهد، چون امام سجاد(ع) در زمان شهادت امام حسین در نقاهت و بیماری شدیدی بودند. امام این امانت را به فاطمه بنت الحسین داد. پس تکلیف ما روشن است. طبق حدیث اثنی عشر که نام امام سجاد در آن هست، امام زین العابدین(ع) امام است، چون امام حسین(ع) به امامت او سفارش کرد، پس ایشان (امام سجاد) امام است. امام زین العابدین(ع) امام است، چون در حدیث جابر از پیامبر اکرم(ص) نسبت به امامت او تصریح شده است و ده‌ها شواهد دیگر مبنی بر امامت امام سجاد(ع) هست.

ما شیعه اثنی عشری از جمله کسانی هستیم که به حدیث پیامبر(ص) نسبت به دوازده امامی که ویژگیهای امامت را داشته باشند همانند عصمت، علم غیب و ویژگیهای دیگر را که فقط ما معتقدیم. دیگران عمل نکردند

*در موضوع امامت امام چهارم انحراف کوچکی در میان عده‌ای از کسانی که نام شیعه را بر پیشانی خود داشتند بوجود آمد. انحراف کوچک که می گویم چون این انحراف مربوط به مجموعه شیعه نبوده، یک قشر کوچکی از شیعه در امامت امام سجاد(ع) به اشتباه رفتند. بعدها این گروه شدند یک فرقه اعتقادی به نام فرقه کیسانیه. به عبارتی دیگر پیدایش فرقه کیسانیه اولین انشعاب در گروه اهل نصب بود. اهل نصب معتقد بودند امامت بعد از پیامبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع)، بعد به امام حسن(ع)، بعد به امام حسین(ع) و بعد از امام حسین(ع) انحراف به وجود آمد. کیسانیه چه کسانی هستند و چه شناسنامه ای دارند؟

این فرقه در نیم قرن اول به وجود آمد یا به عبارتی دیگر آن را به وجود آوردند. دو حرف است: یک وقت می‌گوئیم جریان‌سازی شکل گرفت و یک زمان می‌گوئیم جریان سازی نبوده بعدها این جریان‌سازی را به عده ای نسبت دادند که در میان محققان اختلاف هست.

کیسانیه همان گروهی هستند که معروف شدند به انتقام گیرندگان از خون سیدالشهدا(ع). به مجموع کسانی که گرایش پیدا کردند در موضوع ی به مختار برای انتقام از قاتلان سیدالشهدا(ع)، گاهی کیسانیه و گاهی مختاریه می گویند. کیسانیه همان طرفداران مختارند. کیسان نام یکی از مشاوران اصلی مختار یا نام یکی از غلامان مختار یا نام یکی از کشاورزان در کوفه بوده است که به مختار اطلاعات خوبی در خصوص قاتلان سیدالشهدا(ع) می دهد. حدود ۹ یا۱۰ قول در مورد کیسان وجود دارد. همین اقوال متعدد نشانگر این است که کیسانیه ساخته و پرداخته دشمنان اهل بیت(ع) به ویژه بنی امیه هستند که می خواستند در میان شیعه اختلاف ایجاد کنند. مختار امامت شیعه را به عهده نداشت، یک جریان ی بود برای انتقام گیری از قاتلان سیدالشهدا(ع).

اما کسانی بودند که گویا بوی رهبری ی به عنوان خلیفه به مشامشان می رسید. کیسانیه یک فرقه بود که بعدها تشکیل شد و این فرقه دوام نیاورد. بعد از انزوای بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس حدوداً در نیمه دوم قرن دوم پرونده کیسانیه بسته شد. به خاطر این که امام باقر(ع) و امام صادق(ع) با آن انقلاب فرهنگی که در مدینه و کوفه ایجاد کردند همه متوجه شدند کیسان نه رهبری شیعه را برعهده دارد و نه کسانی که شیعه او را رهبر خودشان می نامیدند بنام محمد حنیفه.

کیسانیه یک فرقه بود که بعدها تشکیل شد که این فرقه دوام نیاورد. بعد از انزوای بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس حدودا در نیمه دوم قرن دوم پرونده کیسانیه بسته شد

در کتاب فرقه شناسی می گویند: امامِ کیسانیه محمد حنفیه است؛ پسر امیرالمؤمنین(ع)، برادر نانتی امام حسین(ع)، مادرش از خوبان و خودش هم آدم بدی نبوده، آدم خوبی بوده. یک عده دورش را گرفتند که بگویند بعد از امام حسین(ع) امامت به حنفیه می رسد چون امام حسین(ع) بعد از امام حسن(ع) به امامت رسید پس شما محمد حنفیه بعد از امام حسین(ع) امام هستید و ما به شما ایمان می‌آوریم. وقتی که عده ای دور محمد حنفیه را گرفتند باورش شد که نکند درست می‌گویند، شاید من امام باشم، چون قبلاً برادرم امام حسن(ع) امام بود، بعد برادرم امام حسین(ع) امام بود، پس حالا من هستم و تا برادر هست نوبت امامت به فرزند نمی رسد و یعنی به امام سجاد(ع) نمی‌رسد. اینکه آیا محمد حنیفه در تاریخ این ادعا را داشته یا نه، در تاریخ ثابت نشده است.

اما جریانی در تاریخ هست که می‌گویند محمد حنفیه توبه کرد و به امامت برادرزاده اش ایمان آورد و آن جریان این است: در مراسم حج در کنار مکه مکرمه امام سجاد (ع) به حج آمد. مردم امام سجاد (ع) را می شناختند، شیعیان می‌شناختند، غیر شیعه او را نمی شناختند به عنوان یادگار امام حسین (ع)، به عنوان آزاده اهل بیت، به عنوان کسی که در عاشورا بوده و به اسارت رفته و به عنوان امام شیعیان، بارها و بارها ایشان به حج رفتند. عده ای آمدند کنار کعبه تا محمد حنفیه را بزرگ کنند. عده ای از حسودان و کینه توزان و کسانی که اختلاف افکن بودند. هم امام سجاد (ع)، هم عمویش محمد حنفیه در مراسم حج هستند. وقتی خبر به امام سجاد (ع) رسید، نقل متفاوت است یکی را بیان می کنم که مرحوم شیخ مرتضی در کتاب عیون المعجزات از ادله امامت امام زین العابدین(ع) این جمله را نقل کرده است که در تاریخ منتخب هست به . و یحیی بن ام طویل که اینها می گویند وقتی که در مکه بودیم و شنیدیم که محمد حنفیه ادعای امامت کرد و گفت: من فرزند علی(ع) هستم و امامت به من می‌رسد و عده‌ای از مردم دورش را گرفتند در آن‌جا عده ای از مردم سراغ زین العابدین(ع) رفتند، جریان را خبر دادند. امام(ع) رفتند محمد حنفیه را نصیحت کردند، موعظه کردند، به او یادآوری کردند آنچه از پیامبر(ص) به فرزندان امام حسین(ع) و نسل او در امامت مطرح است به او تذکر دادند.

امام سجاد(ع) متذکر شدند امامت طبق وصیت و سفارش امام حسین(ع) به من رسیده است، اگر به تو به عنوان برادر، امامت می‌رسید باید وصیت به دست تو می‌رسید. محمد حنیفه دید عده ای دورش را گرفته اند و گفته اند ما این حرف ها را قبول نداریم. امام سجاد(ع) برای این که نشان دهد امامت کار کوچکی نیست که هر کس ادعا کند شرط و شروط دارد، یکی از ویژگی‌های امام ابراز معجزه است، همان گونه که نبوت با معجزه اثبات می‌شود. وقتی مردم حرف درست و حسابی را گوش نکنند روایت صحیح را بگذارند کنار، وقتی امام دید موعظه اثر ندارد، دست محمد حنفیه را گرفت پیش حجرالاسود برد تا حجرالاسود که سنگی بهشتی است بین ما حکم کند، حکم باشد. به حجرالاسود خطاب می کند: ای حجرالاسود! آیا تو شهادت به امامت من می دهی یا به امامت محمد حنفیه؟ خداوند به حجرالاسود زبان داد، نطق کرد و برای امامت امام سجاد(ع) شهادت و گواهی داد. جمله ای را که همه مردم از حجر الاسود شنیده اند به صورت گوناگون نقل شده است که حق با علی بن الحسین(ع) است. بعد از این قضیه محمد حنفیه پشیمان شد و توبه کرد.

زیدیه گفتند از نسل فاطمه هر کس باشد و قیام به سیف بکند، مسلحانه در مقابل ظالم بایستد او می شود امام مسلمین. زیدیه این را مبنا قرار داده است و هر امامی که قیام نکند امام نیست

*پس جریان کیسانیه که دم از امامت محمد حنفیه می زد هم از طریق روایات و بالاخره بعد از حکم قرار دادن حجرالاسود خاتمه پیدا کرده بود، حتی آنهایی که نبودند امام ایشان را پذیرفتند. بعدها بزرگان  کیسانیه در زمان امام صادق(ع) برگشتند به مجموعه شیعه و امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را پذیرفتند، ولی جریان دیگری به وجود آمد بنام فرقه زیدیه و موضوع امامت زید بن علی بن الحسین بود. در مورد ماهیت این فرقه توضیح می دهید؟

در زمان امام محمد باقر(ع) برادر ایشان ادعای امامت کرد که به نام زید بن علی بن الحسین بود. یک جریان ی راه انداخت و مقصدش امامت نبوده و آن جریان این است که حدود ۵۰ سال از شهادت امام حسین(ع) گذشت و اهل بیت(ع) در انتظار بودند انتقام خون امام حسین(ع) را از بنی امیه بگیرند، لذا فرزند امام سجاد(ع) به نام زید برادر امام باقر(ع) در سال ۱۲۳ هجری قمری دست به قیام زد و در کوفه قیام کرد. عده ای به او پیوستند و جریان چریکی علیه بنی امیه تشکیل دادند و در آن جریان، زید بن علی و یارانش دستگیر می‌شوند و در کوفه به شهادت می‌رسند.

پیروان اهل بیت(ع)، زید را الگو کردند تا هر کجا که توانستند به بنی امیه ضربه بزنند. این جریان بعدها تبدیل شد به این که پس از زید امام و رهبر است. زید در زمان خودش امامت را ادعا نکرده است. امام صادق (ع) وقتی خبر شهادت زید را شنید جمله إنا لله و إنا الیه راجعون را خواند. جملاتی را گفت: عموی من زید آدم با ورعی بود، روزها روزه می گرفت و شب‌ها مناجات می‌کرد و او با ما بوده و ادعای امامت نکرده است و امام صادق(ع) برایش عزاداری کردند. بنی‌عباس جریان گرایش به زید را تشویق و حمایت کردند تا در میان شیعه انفکاک ایجاد کنند برای همین فرقه زیدیه باقی مانده و کشور یمن تعداد زیادی زیدیه دارد.

بنی‌عباس جریان گرایش به زید را تشویق و حمایت کردند تا در میان شیعه انفکاک ایجاد کنند برای همین فرقه زیدیه باقی مانده و کشور یمن تعداد زیادی زیدیه دارد

زیدیه گفتند از نسل فاطمه هر کس باشد و قیام به سیف بکند، مسلحانه در مقابل ظالم بایستد او می شود امام مسلمین. زیدیه این را مبنا قرار داده است و هر امامی که قیام نکند امام نیست. پیامبر(ص) فرمودند: حسن(ع) و حسین(ع) دو فرزند من و از امامان هستند چه قیام کنند و چه قیام نکنند. ملاک امام معصوم در امامت قیام کردن نیست. در حدیث اثنی عشر، حدیث جابر، حدیث لوح و وصیت امام سجاد(ع) حرفی از زید نیست.

روایت اول: راوی خود امام سجاد(ع) است. روایت طولانی را نقل کرده طبق حدیث جابر. پیغمبر(ص) اشاره کرد کرد به سبطش حسین(ع) و گفت: از ذریه و نسل این نوه من مردی در آخر امان قیام خواهد کرد که زمین را بعد از ظلم و فساد به عدالت گسترده خواهد کرد.

روایت دوم: ابوحمزه ثمالی از اصحاب امام سجاد (ع)، امام محمد باقر و امام صادق(ع) است. ایشان نقل می کند از یکی از یاران امام سجاد(ع) بنام ابوخالد کابلی که ملقب به کنگر بود، می گوید: روزی خدمت امام زین العابدین(ع) رسیدم و از ایشان چند سؤال پرسیدم. یک سؤال این بود: ای پسر پیغمبر(ص)! به من خبر بده خدا اطاعت چه کسانی را واجب کرده است؟ مؤدت و محبت در قرآن نسبت به چه کسانی است؟ امام جواب نام امامان را تک تک برد. ابوخالد پرسید ما روایت شنیدیم که علی فرموده در روی زمین همیشه حجت خدا هست. الان حجت چه کسی است؟ الان شما هستید؟ از امامان بعد می پرسد امام باقر(ع) را نام می برد، شکافنده علم است و امام سجاد(ع) نام تک تک امامان را می برد.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها